هلیاهلیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 روز سن داره

خورشید من

دلنوشته

دلم را از برایت همچو این دریا بزرگ و بی انتها ساختم برای خنده ها و گریه ها و روزگارانت .. تو را ای نازنین دختر به هر روزت گرفتارم .. به هر رویت به هر مویت سزاوارم به هرچه از تو بر من جاریست خرسندم .. ...
23 آذر 1393

اولین بازدید موزه

موزه جایی که همیشه دلم می خواست هلیا رو ببرم با امضای رضایت نامه مهدکودک براورده شد .. ساعت ده مینی باس می اومد و من طیق اعتمادی که به هلیا میدهم باید چهل و پنج دقیقه ای در ماشین منتظز می ماندم تا دیوار اعتمادش فرو نریزد ... .. او را همراهی کردم در موزه .. آشنایی با قزل آلای رنگین کمانی هلیا خیره به شاخ گوزن و بازگو کردن کتاب فرانکلین و دوست جدیدش گوزن خوشحالم که کنارش بودم و همه چیز را بدقت وارسی کردیم ...
23 آذر 1393

درخت کاج

همیشه قبل از خواب بند و بساط کتاب و نقاشی به راهست این بار خودکاری با مدادی در دستش گرفته و می گوید این پرگار است و دایره وار مچش را می چرخاند می گویم هلیا درخت چه چیزهایی دارد ؟ پاسخ می دهد برگ داره چوب داره ریشه داره . تنه درخت یا بهتر بگویم چوب درخت را قرمز می کشد و برگهایش را دایره وار می کشد و ریشه هایش را سیاه .. تصویری از کتابش را نشان می دهد و متوجه می شوم ذهن زیبایش درخت کاج را مجسم کرده است . .. مادر این جرات کشیدنت را دوست دارد .. ...
13 آذر 1393

آزمایش با شمع و لیوان

شمع کفشدوزکی تولد یک سالگی هلیا جهت آزمایش سه سال و هفت ماهگیش آب شد  قادر خواهد بود به تنهایی شمع تولد چهار سالگیش را  فوت کند بنا به در خواستش در اتاقش تولد گرفتیم گذاشتن لیوان به روی شمع و خاموش شدن شمع انداختن دستمالکش به دلخواه خودش و نتیجه .. ...
13 آذر 1393

گلستان دخترم

وقتی صدایش نمی آید ! یا کتاب ورق می زند یا نقاشی می کشد .. این بار سکوتش طولانی شد .. وارد میشوم اووووه کلی مداد دور و برش .. این بار چه کشیده است ؟ مات صحفه را می بینم فدای دستان نازکت کودک نازم هلیا هر چه که باشی باعث افتخار منی ...
10 آذر 1393

پرنسس از زبان نقاشی هلیا

بیمار است و بدقلق .. با اخمهای درهم ... صدایی کوبنده ... می خواهد کنارسه پایه اش بنشینم کلی دایره میکشد .. با صدای دزهم پرنسس را زمزمه می کند شابلون را برمیدارد تاج طلایی می کشد پاهای پرنسس را دو تا می کشد چشمهایش را دو تا دستانش را خطهایی می کشد با چوب جادویی ستاره ایی .. ستاره اش را با شابلون می کشد و از من می خواهد شابلون را محکم بگیرم با چشمانی بیش از اندازه گرد شده با تمام سعی ستاره را رنگ می کند و خورشیدی که همیشه حضور دارد چه در نقاشی چه در آسمان چه در قلب من ! ...
10 آذر 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خورشید من می باشد